سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اراجیف خواندنی

شگفتا خلافت از راه همصحبتى به دست آید . [ و شعرى از او در این باره روایت شده است : ] اگر با شورا کار آنان را به دست گرفتى چه شورایى بود که رأى دهندگان در آنجا نبودند . و اگر از راه خویشاوندى بر مدعیّان حجّت آوردى ، دیگران از تو به پیامبر نزدیکتر و سزاوارتر بودند . [نهج البلاغه]

از:   شنبه 84/11/29  ساعت 12:6 عصر  

777

اصولا دخترهای این زمونه هفت هشت نوع داداش دارند. هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری می خوان...

 

 

داداش شماره یک:بچه پول دار ! ماشین داره ! رستوران خوب می رن باهم! اینترنت 24

ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده !

داداش شماره دو :یه پسر رومانتیک ! خوراک درددل بشینن نصفه شبها باهم درددل کنند

 و گریه کنن باهم.

داداش شماره سه:بچه خلاف و شر چت روم ! هر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه

 خان داداش جون حالشو می گیره !

دادش شماره چهار:از نوع هنری ! خوراک رفتن باهم به سینما، تئاتر و موزه ! و محافل نقد

 فیلم ! بلیط جشنواره فجرشون تضمینیه ! موهای این مدل داداش ترجیحا بلنده ! به اضافه ریشهایی

 مدل دار!

داداش شماره پنج:خوش تیپ ! خوراک اینه که ببره با خودش به دوستاش پز بده بگه:نگاه کنین

 چه داداش جیگری دارم ! داداش من خیلی خوش تیپه! 

داداش شماره شش:بچه معروف ! هر هفته پنج شنبه ها یه پارتی دعوتت می کنه ! رقصشم

 خوبه ! همه مدله بلده برقصه!

داداش شماره هفت:متخصص کامپیوتره ! هر وقت کامپیوترت خراب شد داداش جونت میاد

 برات درست می کنه!

داداش شماره هشت:بچه مثبته.. بچه مودبیه .. وقتی می ری باهاش بیرون لپ هاش سرخ

میشه، خوراک اینه ببری به مامانت نشون بدی بگی مامان جون این دوست پسره منه! مامانت

 عاشق این جور پسراست

 

 

فرق دخترها و پسرها برای کشیدن پول از عابر بانک

 

 

 

پسرها

 

با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک
کارت رو داخل دستگاه میذارن
کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن
پول و کارت رو میگیرن و میرن

 

دخترها

 

با ماشین میرن دم بانک
در آینه آرایششون رو چک میکنن
به خودشون عطر میزنن
موهاشون رو هم چک میکنن احتمالاً
در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن
در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن
بلاخره ماشین رو پارک میکنن
توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن
کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
 کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون
دنبال کارت عابربانکشون میگردن
کارت رو وارد دستگاه میکنن
توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن
کد رمز رو وارد میکنن
۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
کنسل میکنن
دوباره کد رمز رو میزنن
کنسل میکنن
دوست پسرشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه
مبلغ درخواستی رو میزنن میده دستگاه ارور (خطا)
مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن
دستگاه ارور (خطا) میده
بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن
انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن
پول رو میگیرن
برمیگردن به ماشین
آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن
توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن
استارت میزنن
پنجاه متر میرن جلو
ماشین رو نگه میدارن
 دوباره برمیگردن جلوی بانک
از ماشین پیاده میشن
 کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم)
سوار ماشین میشن
کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده
آرایششون رو توی آینه چک میکنن
احتمالاً نگاهی هم به موهاشون میندازن
توی یه خیابون اشتباه میندازن
برمیگردن
میندازن توی خیابون درست
پنج کیلومتر میرن جلو
ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا آنقدر یواش میره)

 

به چشمانت بیاموز هر کسی ارزش دیدن ندارد؛ به چشمانت بیاموز که به چشم به راه بودن عادت نکند ؛ بیاموز که به در خیره نماند. به چشمانت بیاموز که برای هر کسی بیخواب نشود. به زبانت بیاموز که هر اسمی ارزش جاری شدن ندارد. به زبانت بیاموز به هر کسی نگوید دوستت دارم. به پاهایت بیاموز هر راهی ارزش رفتن ندارد. به آن دو بیاموز که به رفتن عادت نکند . به اشکهایت؛ آن مروارید ها که بسیار عزیزهستند بیاموز که برای هر کسی نریزند. به دستانت بیاموز ؛ به آن دو بیاموز که هر دستی ارزش لمس کردن را ندارد. به قلبت بیاموز همیشه عاشق باشد ولی عاشق هر کسی نباشد



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    بازم اومدم
    [عناوین آرشیوشده]

    فهرست


    6828 :کل بازدید
    3 :بازدید امروز
    0 :بازدید دیروز

    حضور و غیاب


    یــــاهـو

    درباره خودم


    اراجیف خواندنی

    لوگوی خودم


    اراجیف خواندنی

    اشتراک


     

    آرشیو


    پاییز 1386
    زمستان 1384
    پاییز 1384

    طراح قالب